یا لطیف
با اینکه حالم مساعد نبود برای رفتن،با تمام وجود ازش خواستم که بذاره بیام ،هر دفعه که میرفتم مریض می شدم و اینبار هم که کلا حال جسمیم قبل رفتن اصلا مساعد نبود می ترسیدم اما یه چیزی تو ته دلم می گفت غمت نباشه ازش بخواه،بخواه حتما کمکت می کنه. …خلاصه روز رفتن فرا رسیدولی هنوز اون ترس تو دلم بود ،همسفری هام خیلی خوب بودند اما هیچ کدوم جز یکی دو نفر از حال من خبر نداشتن،عشق انگار منو جذب خودش کرده بود من،با اون حال جسمی ،اصلا صلاح نبود برم ،اما سفر شروع شد هر چه قدر که بیشتر پیش می رفت خیلی بیشتر احساس راحتی می کردم ،میدونستم نگاه ارباب به من یه چیز دیگه بود. وقتی رسیدم،رفتیم حرم عشق جان “آقای دو دنیا، امام علی (علیه السلام)”
…فهمیدم کم کم لطف الهی داره شامل حالم میشه … سفر پیاده روی اربعین بالاخره شروع شد ،هر سال درشروع سفر یه ترسی تو دلم بود که من میتونم این سفر رو به مقصد عشق برسونم یا نه ؟اما انگار این سفر برام خیلی راحت رقم خورده بود.نه ترسی تو دلم بود و نه واهمه ای ،با اینکه همسفریهایی که حال جسمی منو میدونستن خیلی نگران حال من بودند اما انگار هیچ ترسی تو دلم نبود .شیرین ترین سفر عمرم بود فقط و فقط به مقصد عشق(کربلا)فکر میکردم . اینبار خیلی بیشتر دلم تو مسیر می شکست ،خیلی بیشتر قدر قدم هام رو میدونستم فهمیدم این قطعا تاثیر نگاه اربابه پیاده روی به پایان رسید و ما رسیدیم کربلا شاید باورش برا همه سخت بود اما من بدون هیچ مشکلی رسیدم کربلا روز زیارت که فرا رسید دوباره یه واهمه ای تو دلم بود که من میتونم حرم ارباب رو به آغوش بگیرم یا نه؟ وقتی برای زیارت رفتیم با چند نفر از دوستان ناخودآگاه دوستان رو گم کردم انگار ارباب میخواست تنها باشم و بهم هدیه ام رو بدن،رفتم برای زیارت ضریح دیدم خیلی شلوغه و قطعا تو این جمعیت با اون حال جسمیم یه بلایی سرم می اومد اما سیل جمعیت منو کشوند به صف زیارت عشق . با تمام وجود دوباره ازش خواستم کمک کنه و کمکم کرد…
بله من حرمش رو به آغوش کشیدم ….
این بهترین هدیه من بود
خلاصه سفر به اتمام رسید و این بهترین سفر عمرم بود و فهمیدم معجزه عشق همین هست.
پ.ن:آقا جان آرزومه دم مرگم سر روی پاهات بذارم و عشق معجزه کنه و به احترامتون روی پاهام بایستم
و بگم"صلی الله علیک یا اباعبدالله
#به_قلم_خودم
#معجزه_عشق
آخرین نظرات